شاید در بزرگترین تغییر در دنیای مجلات در کانادا، تعداد زیادی از مجلاتی که ناشرشان Rogers است (یکی از بزرگترین شرکتهای کانادا و صاحب یکی از دو شبکهٔ بزرگ ارتباطات مخابراتی در این کشور)، بهزودی فقط به صورت دیجیتال عرضه میشوند. بهزودی یعنی از همین ژانویهٔ ۲۰۱۷. یکی از این مجلات، Canadian Business است که من هم مشترکش هستم، و اصلاً خوشحال نیستم که از این پس «مجبورم» این مجله را فقط از طریق سایت و روی اپ بخوانم.
البته. الزامات بیزینس را درک میکنم و من هم جای آنها بودم، شاید همین تصمیم را میگرفتم. ارسال پستی مجلات هزینهبر است، و اتفاقات چند ماه گذشته با کانادا پست هم، که بارها تا دم اعتصاب رفت، خیلی از بیزینسهای کانادایی را به دردسر انداخت. یکی از همین شمارههای Canadian Business برای من ارسال نشد، چون آنها از کانادا پست به یک کوریر (شرکت تحویل مرسولات) دیگر سوییچ کرده بودند، و با اینکه سه بار با مجله تماس گرفتم و میگفتند هر بار هم مجله را تحویل کوریر دادهاند، آخر سر مجله به دست من نرسید.
در کل به نظر من، انجام یکبارهٔ این کار حداقل بدون نظرخواهی از مشترکان فعلی، کار نادرستی بوده است. چون آمار فقط یک سری عدد است و ممکن است درصد مشترکان چاپی نسبت به کل خوانندگان، رقم کوچکی باشد، اما این رقم کوچک هم یک سری «آدم» هستند (ممکن است چند ده هزار نفر) که «انتخاب» کردهاند از این شیوه مجله را بخوانند و برایش هزینه هم پرداخت کردهاند.
مسئلهٔ دیگر این است که ابزارها یا پلتفرمهای خواندن به شیوهٔ دیجیتال، هنوز در مرحلهٔ نوزادی و نوپایی هستند. در این مرحله، قطع کردن کامل «پرینت» تصمیم بجایی به نظر نمیرسد.
ممنون ارژنگ جان برای نوشتن این نکته. واقعیت این است که آدم تا وقتی در ایران است، یعنی خودم را میگویم، حتی با اینکه میدانی غرب هم بهشت نیست، اما در واقع «نمیدانی». تازه وقتی به اینجا میرسی و با گوشت و خونت همه چیز را لمس میکنی، میفهمی که (به قول آفیسری که در فرودگاه ونکوور، که تازه پای من به خاک کانادا رسیده بود، سر یک چیز دیگر این جمله را گفت اما جملهاش در ذهنم حک شد): It's not a big deal.
البته قصدم این نیست که بگویم اینجا بد است یا خوب است، قصد ارزشگذاری ندارم، و بعد از فقط حدود یک سال اینجا بودن، تجربه و بینش کافی برای این لظهارنظر را هم ندارم. خیلی چیزهای خوب در اینجا هست؛ اما آدم گاهی اوقات چیزهایی اینجا میبیند که در ذهنِ ایرانیِ ما، اصلاً متصور نیست.
برای ما، غرب خیلی بُت است. مخصوصاً آمریکای شمالی، آخرِ دنیاست. وقتی این بت فرومیشکند، تا مدتی آدم گیج است تا بالاخره گوشی دستش میآید که آن تصویرِ برساخته در ذهنِ ما از غرب چقدر غیرواقعی بوده است.
AliGhz نوشته شده:
برای ما، غرب خیلی بُت است. مخصوصاً آمریکای شمالی، آخرِ دنیاست. وقتی این بت فرومیشکند، تا مدتی آدم گیج است تا بالاخره گوشی دستش میآید که آن تصویرِ برساخته در ذهنِ ما از غرب چقدر غیرواقعی بوده است.
کاملا با شما موافقم تا زمانی که ادم تجربه نکنه متوجه نمیشه که واقعا اون چیزی که تبلیغ میشه نیست. بخش بسیار زیادش branding و انجام اون به صورت موفقیت امیز.
راستش چند مورد من از بهترین کمپانی های هالیوودی از جمله دیزنی دیدم که نه تنها انتظار نداشتم که واقعا بد و عجیب بود. برای یک پروژه کلی ادم از هند و المان و اوکراین و ... اوردند وقتی پروژه تموم شد تمام شون رو مثل چی ریختن بیرون و حتی یک نامه بهشون ندادن که بتونند چند ماه تو امریکا بمونند که شاید کار دیگه پیدا کنند. حتی یک نامه ندادند با اینکه این کار خیلی براشون راحت بود. بعد این ادما کسانی بودند که روی یک پروژه سینمایی کار کرده بودند و همشون ادم های بسیار توانمندی بودند. این نکته رو اضافه کنم که تازه دیزنی تو هالییود بهترین شونه و از نظر رویه درست کاری با هیچ کمپانی قابل مقایسه نیست.
یک تجربهای هم من دارم که به عنوان این پست نزدیک است: مجلات.
تصور ما در ایران از مجله با آن چیزی که در اینجا وجود دارد زمین تا آسمان متفاوت است. من حدود یک ماهی تمام دور و برم را گشتم بلکه یک مجلهی سینمایی پیدا کنم. نه تنها مجلهی سینماییای گیرم نیامد که حتی مجلهای در حوزهی فرهنگی/هنری هم وجود نداشت حتی یک جلد! دست به دامان ایلیا شدم و او هم تأیید کرد دنبال نسخههای چاپی زیاد نگردم که نسلش دارد ور میافتد. نهایتاً در یک مغازهی خاص در یک جای خاص توانستم یک نسخه مجلهی vingte quatre images را پیدا کنم. این در حالیست که دکهی مطبوعاتی درب و داغان سر کوچهی ما در ایران مجلههای فیلم و دنیای تصویر و ۲۴ را به همراه مجلهی شاهکاری به نام داستان روی پیشخان داشت، و این آخری را میشود با نیویورکر حتی مقایسه کرد.
در این شهر که یکی از مهمترینهای شهرهای فرهنگی کانادا و بلکه امریکای شمالی شناخته میشود و یکی از جشنوارههای سینمایی معروف جهان را دارد و برنامهی تئاتر و رقصش تا ماه می ۲۰۱۷ تکمیل است، حتی یک مجله ندارد که بشود با گرد و خاک مجلهی داستان مقایسهاش کرد. اصولاً مطبوعات به موضوعهای مهم دیگری مثل حاملگی فلانی یا جدا شدن آن دیگری از دوست پسرش و مثل اینها میپردازند و پیدا کردن نشریهای که به موضوعات پیش پا افتادهای مثل آوارگان سوری، مرگ عباس کیارستمی یا حتی برگزاری جشنوارهی فیلم مونترال پرداخته باشد، کار راحتی نیست.
از این جهت واقعاً فضای ایران فرهنگیتر است و این برای من حیرتآور بود و به شدت جا خوردم.
وضعیت در مورد کتاب البته بهتر است، اما باز هم چندان چنگی به دل نمیزند حداقل در حوزهی کاری من. اما کافیست شما در تهران به یکی از چند شعبهی شهر کتاب سر بزنید. حتماً کتاب سینماییای خواهید یافت که بدتان نیاید بخریدش. و برای ختم کلام بگذارید یادآوری کنم که مونترآل یکی از شهرهای مهم مرتبط به سینمای هالیوود است که استودیوهای بزرگی هم دارد.
ارژنگ جان نوشتی و داغ دلم را از نبودِ آن دکههای روزنامهفروشیِ پروپیمان در تهران تازه کردی! اینجا تا جایی که من متوجه شدهام، بهترین راه دسترسی به مجلات مورد علاقه، مشترک شدن آنهاست. اما خود کانادا مجلاتش خیلی محدود است.
در تأیید صحبتت دربارهٔ موضوعات زرد هم، در همان بیانیهٔ کذایی راجرز، هفتهنامهٔ Hello Canada همچنان هفتگی روی کاغذ درمیآید که اوج مطالبش خبرهای خالهزنکی هنرپیشهها و عکسهای خانواده سلطنتی انگلیس است!
جدا از محتوایی که در ایران سانسور میشه، این نکته در اونجا هست که انگار شما ته قیفی از برگزیدههای دنیا هستید. یعنی ناشرها (و قاچاقچیها) معمولا بهترینها (یا به عبارت درستتر پرمشتریها) را برایتان دستچین یا کپی میکنند و تحویلتان میدهند. حالا این ادبیات آمریکای لاتین و فرانسه باشد، یا سینمای هالیوود و بالیوود و غیره تا مد لباس و هر چیز دیگر.
این ور آب همه چی هست، سانسور هم نمیشود، اما بایستی دنبالش گشت و پیدایش کرد و برایش هم بیشتر هزینه کرد و بیشتر و بیشتر آنلاین شده و میشود.
حقیقت این است که در مقابل با روش دیجیتال، بازار چاپ در موضوعات تخصصی دیگر به شکل سابقش قادر به رقابت نیست. مگر همان که پول زیاد آبونهاش را پرداخت که آنهم دائم کوچکتر و کوچکتر میشود. از خود من که کارم چاپ کردن است که فکر نمیکنم که کسی بیشتر دوستدار نسخههای چاپی باشد، اما این حقیقتی است که نمیشود کتمانش کرد.
دوستان ببخشید یک سؤال فنی. در کل چه ترکیب نوری برای مطالعه فایلهای PDF با پسزمینه سفید و فانت مشکی برای چشم مناسب تر است. این را از همه جهات میگویم. مثلاً هم از نظر خستگی و آسیب به چشم، و هم از نظر بالا رفتن تمرکز. مثلاً شنیدهام که وجود نور سفید تا حدی تمرکز را بالا میآورد، اما خب آسیب بیشتری به چشم میرساند. همچنین sepia در طول زمان چشم را کمتر خسته میکند.
به عنوان یک مثال خاص، اگه در iPad این گزینه reduced white point را فعال کنیم برای مطالعه مناسبتر نیست؟
ممنون
در ادامهٔ پست بالا، اشاره میکنم که توقف انتشار نسخهٔ کاغذی چنین مجلهای، معقول و منطقی به نظر میرسد. حتی نسخهٔ دیجیتال ماهیانهاش هم شاید آنقدرها طرفدار نداشته باشد. چون طی یک ماه، آنقدر اتفاقات در دنیای اپل میافتد که خواندن مجلهٔ ماهیانه در این زمینه، مثل خواندن تاریخ تکنولوژی خواهد بود!
در هر صورت، به نظرم میتوان گفت که نیاز به دانستن از بین نمیرود، بلکه راههای برآوردن این نیاز از شکلی به شکل دیگر تغییر میکند.
من اشتراک تورنتو استار را هم چندین ماه است که قطع کردهام و فقط روزهای یکشنبه آن را با نیویورک تایمز دریافت میکنم. شاید به زودی این نسخه آخر هفته را هم قطع کنم. البته مشترک چند مجلهٔ کاغذی دیگر هستم.
در میان این همه اطلاعاتی که امکان دسترسی به آنها هست، احساس میکردم روزنامهٔ تورنتو استار فقط وقت من را میگیرد و در قبال آن، چیز ارزشمندی به من نمیدهد. الان که قدرت انتخاب برای مواد خواندنی بسیار بالاست، مهم است که ROI (بازده یا return on investment) چه از لحاظ زمانی و چه مالی که برای اطلاعات صرف میکنیم، بالا باشد. یعنی سعی کنیم چیزهای به درد بخور تر، ممتاز و درجه یک را بیشتر بخوانیم. وقتی هم که صرف میکنیم در درجهٔ اول نسبت به پول است، چون خیلی از اطلاعات را میتوان مجانی پیدا کرد و خواند/دید/شنید.