AliGhz نوشته است:علم، جهانبینی نیست. ابزار است. علم، مثل تلسکوپی است که دارد چیزی دیگر را نشان میدهد، و ما اگر به جای توجه به آن چیز، برای تلسکوپ شأنیت و ارزشی فراتر از حدش قائل شویم، راه به خطا بردهایم.
پزشکی و غیره، دردها را تسکین دادهاند، اما لزوماً «حال» را خوش نکرده و معنای عمیقتری به زندگی ندادهاند. چه فایده اگر ما ۱۰۰ سال سالم زندگی کنیم اما ندانیم برای چه زندهایم؟
آن بخشهایی را هم که مدنظر من است، میتوانید در مکاتب فکری مختلف، از فلسفه چینی گرفته تا ذن ژاپنی تا مکاتب هند تا عرفان ایرانی و آمریکای جنوبی و...، بیابید. اگر هم میخواهید در این ساحت، ۲-۲ تا ۴ تا شود، خواسته نابجایی است. چون با انسان سروکار داریم نه روبات. علم تجربی، مثلا نمیتواند شهود و اشراق را اندازه بگیرد، پس آن را نفی میکند. اما نفی چیزی از سوی علم محدود تجربی، به معنای نبود آن نیست.
آنجا که مولانا فرمود:
پای استدلالیون چوبین بود
پای چوبین سخت بیتمکین بود؛
یا:
گردن بزن اندیشه را،
منظورش همین ذهن محدود و علم محدود بوده است.
ما با ذهن/مغز نمیتوانیم این جهان و معنای بودنمان را بهتمامی بیابیم. ذهن/مغز ما هم یک ابزار است در اختیار ما. ما فراتر از ذهن/مغزمان هستیم.
AliGhz نوشته است:مسئله اینجاست که هر چیزی را نمیتوان آزمایش (به معنای مدنظرِ علم) کرد و اینکه قرار باشد ما همه چیز را با شابلونِ علم و روش علمی بسنجیم، ایرادش در همین است.
من به اندازهٔ کافی از شابلونِ علم و فلسفه برای شناخت استفاده کردم و با دیدن محدودیتهای آنها (نه پیشفرض گرفتن چیزی)، در جستوجوی چیزی بزرگتر از اینها برآمدم. اما همانطور که گفتم، هم برای علم ارزش قائلم و هم فلسفه، و از هر دوی اینها برای شناخت استفاده میکنم. اگر کل هستی را یک پازل در نظر بگیریم، اینها همه قطعاتی از آن پازل هستند و مخصوصاً وقتی انسان به صورت تطبیقی در این حیطهها مطالعه و تفکر میکند، ارتباط تنگاتنگ میان آنها را مییابد و در مییابد که همگی، از یک حقیقتِ یگانه صحبت میکنند و بر یک امر واحد دلالت دارند.
اما در نهایت، اینکه اختلاف نظری اساسی وجود داشته باشد، هیچ ایرادی ندارد. راه من راه شما نیست و راه شما هم راه من نه. تا زمانی که تلخ نباشیم و راهمان را بر دوستیها ارجح ندانیم و مهربان بمانیم، مهم نیست از چه راهی مسیر شخصیمان را طی میکنیم
علم نه تلسکوپ است، نه جهانبینی و نه ابزار. یک روشه، یک فیلتر، که با ساختار مغز ما منطبقه (به راحتی درکش میکنیم)، و ارزش و شأنیتش هم به اینه که ما مطمئنیم هرچیزی که از خروجیاش بیرون میآد تا جای ممکن با واقعیتی که ما قابلیت تجربهش رو داریم منطبقه. حالا مجموع دادههای علمی که مرتبا دوباره و دوباره از این فیلتر عبور داده شده و اصلاح میشوند، این اجازه رو به ما میده با در اختیار داشتن واقعیتها، جهانبینی خودمون رو بسازیم.
حالا اگر عرفانهای موردنظر شما، دودوتا چهارتا را شامل نمیشوند، مغز من به صورت ساختاری از درکشون عاجزه. چون منطق و ریاضیات زبان و سیمکشی مغز هستن، اونهارو دیگه در طبیعت و با روش علمی کشف نکردیم. البته اینکه میگم از درکش عاجزم به این معنی نیست که نمیفهممشون، اتفاقا از اشعاری که نوشتی خیلی لذت میبرم و باعث تحریک خلاقانه ذهن من میشه. فقط درک نمیکنم اینها چطور با واقعیت دنیای ما ارتباط پیدا میکنن.
روش علمی از منطق دودوتا چهارتا پیروی میکنه و بنابراین توصیفش از ارتباط دادههای علمی با واقعیت برای من قابل درکه. روش عرفان، اصلا دستور العملی رو بیان نمیکنه، میگه باید انقدر با محیط عرفانی در ارتباط باشی که ذهنت خود به خودی به این درک از واقعیت برسه؛ و جالبه که همانطور که شما گفتی راههای اندازه گیری عادی و رایج برای این درک جواب نمیدهد، در نتیجه به تعداد آدمها دین و فرقه و عرفان و برداشت وجود دارد، و نتیجه جمعی موفقی هم ازش بیرون نمیآد! به نظرم خیلی به توصیفات تجربه الاسدی شبیهه تا یک جهانبینی کارآمد.
و اما در مورد "معنای عمیق تر زندگی" و اینکه در این صد سال عمر "بدانیم برای چه زندهایم"، چرا فکر میکنی جهان این معنای عمیق رو به شما بدهکاره؟ شاید واقعا زندگی پوچ و بی معنیه. چرا باید هدف غایی وجود داشته باشه که حالا شما به دنبال مکتبی هستی که اون رو به درستی بهت بده؟ و اگر چنین نسخهای دریافت کردی، از کجا میفمی که نسخه درسته یا نه؟ فکر میکنم شما مدلی که دوست داری جهان باشه رو انتخاب کردی و الان دنبال مکتبی هستی که بهترین داستان رو ازش تعریف کنه، اکسیر جاودانگی و مهره مار رو در لیست خریدت نوشتی، و بین فروشندهها به دنبال راستگوترینشون میگردی!
ps:
AliGhz نوشته است:پ. ن.:
نمیخواستم اینها را اینجا بنویسم، چون تردید دارم کششاش وجود داشته باشد. اما نمیدانم چرا نوشتم. جاری شد و نخواستم جلوی جریانش را بگیرم
من که اعتراف میکنم همونطور که چند خط قبل اشاره کردم، کششاش رو ندارم.
صحبتهای خوبی شد. هر بحثی یک نوع محک دانستهها و اعتقاداته، من از بحثی که داشتیم لذت بردم. هرچند فکر کنم تلاش برای جلوتر رفتن بی فایده باشه، چون هردو آشکارا به پارادایمهای خیلی متفاوتی قائلیم.