انجمن ویکی قلم‌های فارسی
ورود / عضویت

درگذشت استیون هاکینگ

بخش موضوعات متفرقه

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط AliGhz » 17 مارس 2018, 18:35

بخواهم تشبیه کنم، علم مثل عینکی است که قادر به رمزگشایی و نمایش بخش محدودی از طیف الکترومغناطیس است. من می‌گویم کار نمایش آن بخش‌های دیگر، از علم برنمی‌آید. پاسخ‌های دوستان مثل این است که بگویند اما این عینک جنس‌اش خیلی خوب است‌ها، برند فلان هم هست، رنگ فریم‌اش هم خیلی قشنگ است و...؛ هیچ‌کدام از اینها نمی‌تواند آن عینک را کارآمدتر کند.

علم ابزاری در دست ما برای شناخت جهان است. ما که ابزار علم نیستیم. خیلی ابزارهای دیگر هم برای شناخت جهان موجود است. من با ترکیب آنها، جهان را بهتر شناخته‌ام.

ضمنا علم، و دستاوردهای آن، رفاه و تسهیلات بی‌نظیری برای ما به ارمغان آورده است. اما دقیق‌ترین ماشین علمی هم نمی‌تواند حال ما را خوب کند؛ ولی یک شعر ناب، یک قطعه موسیقی، داستان یا نقاشی می‌تواند.

اصلا بحث من خدا یا بی‌خدایی نیست؛ چیزی مهم‌تر از حالِ خوب (که با لذت‌جویی کاملا متفاوت است) داریم؟ آیا علم توانسته حال آدم‌ها را خوب کند؟ اگر توانسته بود که دانشمندها باید خوشحال‌ترین آدم‌های روی زمین می‌بودند.
 Think Different.
نماد کاربر
AliGhz
Site Admin
 
پست‌ها : 2144
تاریخ عضویت: 14 نوامبر 2009, 16:55
محل سکونت: تهران

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط Ilia » 17 مارس 2018, 19:01

فکر نمیکنم هیچکدام از ما عقیده داشته باشیم که تنها وسیلهٔ شناخت علم تجربی باشد. البته فلسفه و ادبیات هم جایگاه خودشان را دارند.
نماد کاربر
Ilia
Site Admin
 
پست‌ها : 6175
تاریخ عضویت: 25 سپتامبر 2006, 01:01
محل سکونت: کانادا

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط AmirT » 17 مارس 2018, 19:24

AliGhz نوشته است:[نمایش]
بخواهم تشبیه کنم، علم مثل عینکی است که قادر به رمزگشایی و نمایش بخش محدودی از طیف الکترومغناطیس است. من می‌گویم کار نمایش آن بخش‌های دیگر، از علم برنمی‌آید. پاسخ‌های دوستان مثل این است که بگویند اما این عینک جنس‌اش خیلی خوب است‌ها، برند فلان هم هست، رنگ فریم‌اش هم خیلی قشنگ است و...؛ هیچ‌کدام از اینها نمی‌تواند آن عینک را کارآمدتر کند.

علم ابزاری در دست ما برای شناخت جهان است. ما که ابزار علم نیستیم. خیلی ابزارهای دیگر هم برای شناخت جهان موجود است. من با ترکیب آنها، جهان را بهتر شناخته‌ام.

ضمنا علم، و دستاوردهای آن، رفاه و تسهیلات بی‌نظیری برای ما به ارمغان آورده است. اما دقیق‌ترین ماشین علمی هم نمی‌تواند حال ما را خوب کند؛ ولی یک شعر ناب، یک قطعه موسیقی، داستان یا نقاشی می‌تواند.

اصلا بحث من خدا یا بی‌خدایی نیست؛ چیزی مهم‌تر از حالِ خوب (که با لذت‌جویی کاملا متفاوت است) داریم؟ آیا علم توانسته حال آدم‌ها را خوب کند؟ اگر توانسته بود که دانشمندها باید خوشحال‌ترین آدم‌های روی زمین می‌بودند.

خب من با این حرف شما مخالفم.
آن بخش‌های دیگه چه بخش‌های هستند؟ چطور میتونی برای من توصیفشان کنی؟ آن ابزارهای دیگه چه هستند؟ آیا فقط شما بلدی از اونا استفاده کنی یا میشه به بقیه هم آموزششان داد؟ ویژگی منحصر به فرد علم در بین این همه عرفان و ادیان که ادعای گشودن رموز جهان رو دارن، اینه که به راحتی به صورت زبانی (یا با استفاده از یک تخته سیاه) و به صورت آنی قابل انتقال هستند. در دنیای علم، برعکس بسیاری از جهانبینی‌های آلترنتیو، کسی نمیگه "باید خودت احساس کنی"، درجا و در لحظه برات توضیح میدن.
این ویژگی علم باعث شده نسل بشر بتونه به صورت گروهی در اون همکاری کنه و موجب پیشرفت بشه. این ابزار‌‌هایی که میگی به غیر از شخص شما، به درد کسی دیگه هم میخوره؟ اگر نه، این که در موردش با هم صحبت کنیم مشخصا بی نتیجه‌ست.

و در مورد حال خوب هم میتونم به پزشکی مدرن اشاره کنم که علاوه بر افزایش متوسط عمر، باعث التیام انواع و اقسام دردهای جسمی، ذهنی و روانی شده.
شما تا حالا با کسی که افسردگی شدید و افکار خودکشی داشته، اما با استفاده از داروهای مناسب به زندگی عادی برگشته برخورد داشتی؟
اکثر قریب به اتفاق دانشمندان هم با اینکه در سیاست گذاری کلان جدی گرفته نمیشن، امنیت و فرصت شغلی مناسب در مقایسه با زمانی که صرف میکنن ندارن، درآمد کافی ندارن، مضحکه عالم و آدم میشن و چه و چه، به خاطر همین حال خوب درک جهان اطرافشونه که به کارشون ادامه میدن.

در ضمن، بحث در اصل در مورد درستی یا نادرستی علم مدرن و حقیقت و منشا جهان اطراف بود، نه حال خوش و رضایت از زندگی. اون مثال قطعه موسیقی که شما زدی مثل اینه که وسط بحث ماستنگ بهتر است یا کمری بگویی همه اینها درست، اما آیا قهوه درست میکند؟!
But what is happiness except the simple harmony between a man and the life he leads? — Albert Camus
نماد کاربر
AmirT
 
پست‌ها : 342
تاریخ عضویت: 10 ژوئن 2011, 12:51

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط Amir_S » 17 مارس 2018, 20:13

در چند پست ابتدایی چند موضوع مرتبط با هم مطرح شد که من هم نظرم را در مورد هر یک از آنها می‌گویم:
۰. قبل از هرچیز باید بگویم که صرفه و صلاح ایرماگ (و اعضای آن) را در این می‌دانم که در آن بحث دینی نپردازیم و اگر زودتر به سایت سر می‌زدم، می‌از دو دوست اولی که بحث را شروع کردند،‌ می‌خواستم که ضمن حفظ احترام یکدیگر، از ادامه بحث چشمپوشی کنند.
۱. اولین موضوع که حداقل در ظاهر خیلی تند هم بود، احمق و نادان خطاب کردن طرف مقابل بحث بود. به نظر من، سه دسته احمق وجود دارد: اول کسی که وقتش را برای کاری که برایش مفید نیست صرف کند؛ دوم کسی که بداند کاری در سرنوشتنش تاثیرگذار است و برایش وقت نگذارد؛ و سوم کسی که بداند چیزی درست است و به خلاف آن را هم درست بداند و حتی به آن عمل کند.
۲. در دنیا مکاتب و جهانبینی‌های مختلفی وجود دارد، اگر از دید مادی نگاه کنید، هر یک از آنها می‌تواند پاسخ‌ها و راهکار‌های درست و غلطی برای زندگی داشته باشد، ولی در نهایت فقط یک جواب درست وجود دارد. بنابراین در مکاتب مادی، تلاش تجربی برای پیدا کردن راه حل وجود دارد و تا وقتی راه حلی بدون مشکل به نظر می‌آید به آن پیابند می‌مانند و اگر جایی جواب نداد، آن را اصلاح می‌کنند. این را در مثلا فیزیک هم می‌توانیم ببینیم. و این را می‌توان به نوعی تعصب هم در نظر گرفت.
اما وقتی اسم خدا در راس یک مکتب قرار می‌گیرد، مساله متفاوت می‌شود: اگر واقعا خدایی واحدی وجود داشته باشد که خالق و مالک همه‌چیز باشد، دیگر نمی‌توان گفت که اینجا را این مکتب درست می‌گوید و آنجا را آن یکی… باید مطیع بی چون و چرای دستورات خدا بود و از هر چیزی که مخالف آن است بیزار بود ( که این تعریف اسلام است) و روی اصل تعصب داشت، چرا که به قول معروف انسان یک دل دارد و نمی‌تواند دو دلبر داشته باشد. اما این تعصب کورکورانه نیست. چرا که ممکن است دستور واقعی چیزی باشد و چیز دیگری به ما گفته باشند و یا برداشت ما از آنچه گفته شده اشتباه باشد. به عبارتی ممکن است دچار اشتباه محاسباتی شده باشیم. بنابراین باید حرف‌های دیگران را هم بشنویم و خطاهای موجود را اصلاح کنیم.
اما این شنیدن حرف‌ها و اصلاح در حوزه دین الهی به دو بخش تفکیک می‌شود و هر کدام متدولوژی و منابع علمی خودش را دارد. تا وقتی سر اصل موضوع بحث می‌کنیم نظر و سلیقه و اینکه چه کسی این حرف را زده اهمیت ندارد. مهم خود حرف است که یا باید بر مبتنی بدیهیات غیر قابل انکار باشد و یا پیشتر بر اساس بدیهیات اثبات شده باشد. و وقتی که اصل موضوع (که در اسلام فعلی شامل توحید و ولایت و… است) به نتیجه رسیدیم، برای فرعیات نه می‌شود و نه باید دنبال دلیل بود و صرفا باید مرجع صحیح و معتبر را پیدا کرده و از آن تبعیت کرد. مثلا اینکه چرا نماز مغرب سه رکعت است اما عشا چهار رکعت یا چرا در سفر اولی شکسته نمی‌شود و دومی می‌شود نه تنها دلیل قابل یافتن ندارد، دنبال دلیل آن بودن عین بی‌دینی است. و البته هر موردی که از طریق دینی به ما رسیده باشد را نمی‌توانیم نفی کنیم. اگر بر سایر مستندات منطبق بود که هیچ، و اگر نبود، فرض را بر این می‌گذاریم که اشتباه از ما است و یا آن خبر را اشتباه فهمیده‌ایم و یا سایر مستنداتمان را.
۳. بر اساس توضیحات بالا، به نظر بدیهی می‌آید که هر کسی روی عقیده خودش تعصب داشته باشد و عقیده مخالف را نادرست بداند، چون اگر غیر از این باشد و عقیده‌اش رو عوض نکند، بنا به توضیحات بند یک، احمق است و ما هم که با احمق‌ها کار نداریم. و البته این موضوع در مکاتب الهی بیشتر نمود دارد؛ اما حداقل در آیینی که من به آن معتقدم، اینطور آمده که حال حاضر، اصل بر همزیستی مسالمت آمیز است. یعنی اگر کسی به عمد به دشمنی با عقاید شیعه برنخواسته بود، در عین اینکه باید از عقاید او متنفر بود، نباید از خود او متنفر بود و به عنوان یک انسان باید مورد احترام قرار بگیرد.
۴. دلیل اینکه دانشمندان علوم تجربی در یافتن خدا ناتوان هستند، این است که اولا حوزه کاری آنها متفاوت است، یعنی کار آنها یافتن قوانین حاکم بر جهان است نه قانون گذار آن. و ثانیا خدایی که ما به آن معتقدیم، بخشی از این جهان نیست و در نتیجه هرقدر در این عالم جستجو کنند او را نخواهند یافت و حتی آنهایی که به هر روشی از شهود و فلسفه و عرفان گرفته تا فیزیک به دنبال مشاهده پذیر کرده خدا هستند و علی ظاهر وجود او را به این طریق اثبات می‌کنند هم به خطا رفته‌اند و یکی از مخلوقات خدا را با خود او اشتباه گرفته‌اند.
مثلا برخی از فلاسفه، خدا را علت‌العلل می‌دانند. بنابراین اون را موجودی در ابتدای عالم تصور می‌کنند و وقتی فیزیک‌دانان آغاز خلقت را توصیف می‌کنند و این علت را پیدا نمی‌کند، منکر خدا می‌شوند. یا بعضی قوانین عالم را (که همان رابطه علی و معلولی بین اجزای عالم هستند) خدا تصور می‌کنند.
۵. البته این به این معنی نیست که باید خدا را ندیده و نشناخته پذیرفت و حتی برعکس، اگر اینطور باشد، در واقع خدا را نپرستیده‌ایم. اگر یادتان باشد، در آن مبحث قبلی که مجبور به حذفش شدیم هم وقتی «علی» که تازه به جمع ما پیوسته بود، آن به اصطلاح برهان «رفع خطر احتمالی» را آورد هم من همین موضوع را به او متذکر شدم.
اما چون خدا از جنس این دنیا نیست، روش شناختش هم فرق دارد و عموما به صورت نفی است. مثلا وقتی می‌گوییم خدا عالم است، جنس این علم برای ما قابل درک نیست و فقط می‌توانیم در این حد بگوییم که نقصی به نام جهل در خدا جای ندارد! و آن علمی که ما می‌شناسیم هم یکی از مخلوقات برتر خدا است.
بنابراین برای اثبات وجود خدا هم باید از برهان خلف استفاده کنیم. یعنی نمی‌توان مستقیما ثابت کرد که خدا هست، ولی می‌توان با مستندات بدیهی و عقلی (که اتفاقا بعضی‌هایشان در فیزیک هم وجود دارد) ثابت کرد که نمی‌شود خدا وجود نداشته باشد.
۶. در ادامه کلیات یکی از این استدلال‌ها را که به کوانتوم هم نزدیک است،‌ می‌آورم:
الف) تقریبا هر چیزی که در این عالم وجود دارد، به کمک یک سری پارامتر قابل اندازه‌گیری تعریف می‌شوند به این معنی که حداقل یک پارامتر دارند که لااقل در تئوری قابل تغییر است. و این شامل مواد، انرژی‌ها، نیرو‌ها و حتی قوانین می‌شود.
ب) از آنجایی که بنا به تعریف ریاضی،‌ بینهایت بزرگ و بینهایت کوچک وجود واقعی ندارند (و یک مقدار حدی هستند) هیچ پارامتری نمی‌تواند پیوسته باشد. که این را در کوانتوم هم داریم.
ج) بر این اساس عالم از حالت‌های کوانتومی تشکیل شده و هر بار که از یک حالت به حالت بعد تغییر می‌کند، زمان هم یک واحد به پیش می‌رود. مثلا وقتی انرژی یک الکترون کاهش می‌یابد، این تغییر تدریجی نبوده و مقدار می‌تواند مقدار‌های مشخصی داشته باشد. به عبارتی در یک لحظه یک الکترون با سطح انرژی خاص را داریم و در لحظه بعد الکترون به سطح انرژی پایه به همراه یک فوتون متناظر با آن انرژی را. همین اتفاق در حین حرکت یک ذره یا تغییر اسپین و… هم می‌افتد.
د) بنابراین با هر بار تغییر زمان، هر چیزی که پارامتری دارد، از بین می‌رود و در لحظه بعدی چیز‌های جدیدی با مقادیر جدید (که ممکن است تمام یا برخی از آنها با مقادیر قبلی برابر یا متفاوت باشند) به وجود می‌آید. این را هم در فیزیک داریم.
ه) حالا این سوال به وجود می‌آید که وقتی همه چیز از بین رفت، و قرار است چیز‌های جدید به وجود بیاید (یا به به قول ما «کنترلی»‌ها وقتی جهان می‌خواهد از یک state به state برود) چه چیزی نظم موجود را حفظ می‌کند و باعث می‌شود این تغییر حالت بر قوانین منطبق باقی بماند؟ بدیهی است که آن چیز نمی‌تواند مثلا یک کانتر یا حافظه یا چیز مانند آن باشد که مقادیر قبلی و قوانین را نگهداری می‌کند، چرا که خودش هم باید برای گرفتن مقادیر جدید تغییر کند و اینکه چه چیزی نظم آن را حفظ می‌کند،‌یک دور باطل ایجاد می‌کند.
و) بنابراین برای برقراری جریان توام با نظم عالم، لازم است چیزی باشد که خارج از این عالم باشد و در واقع هیچ پارامتر قابل تغییر، قابل اندازه‌گیری و قابل توصیفی نداشته باشد.
ز) طبیعتا چنین چیزی برای ما قابل درک نیست. فقط می‌توانیم به این نتیجه برسیم که اگر نبود، جهان هم نبود. و می‌توانیم بگوییم که یکتا است و هیچ چیز شبیه آن نیست، نه به این معنی که یک عدد از آن وجود دارد، بلکه به این معنی که قابل شمارش بودن برای آن معنی ندارد. و می‌توانیم بگوییم ازلی و ابدی است نه به این معنی که از ابتدای زمان بوده و تا انتهای آن خواهد بود، بلکه به این معنی که زمان برای آن معنا ندارد و خودش زمان را ایجاد می‌کند. و اینکه جز پذیر نیست و کم و زیاد نمی‌شود و تغییر در آن راه ندارد، چون هر کدام از اینها باعث پارامتریک بودن آن می‌شود. و چون خالق علت و معلول و قوانین بین آنها است، اگر بخواهد می‌تواند هر کدام را تغییر بدهد و هیچ چیز هم توان مقابله با آن را ندارد و…
ح) هر چند امروز ما نه به امام و پیامبر دسترسی داریم و نه معجزه‌ای می‌بینیم، اگر مراجع دست اول شیعه را ببینیم، استدلال‌هایی به مراتب قوی‌تر هم پیدا می‌کنیم که نشان می‌دهد کسی که در آن زمان این استدلال‌ها را مطرح کرده، برخلاف نظر برخی از دوستان، نه تنها دانشمند بوده، به منبع اصلی و بدون خطای دانش دسترسی داشته و مثل مردم عادی نیاز به روش پر خطای تجربی برای کشف روابط بین اجزای عالم نداشته‌است.
۷. این دینی که از طرفی این خدا آمده، قرار نیست منفعتی برای ما داشته باشد، از آنجایی که اون مالک همه چیز است،‌ ما حق استفاده از چیزی‌هایی که در اختیارمان است را باید از او بگیریم و اگر دستور به کاری بدهد یا کاری را منع کند، دلیل نیاز ندارد و پیروی از آن هم الزاما به پاداش و توبیخ منتهی نمی‌شود. اما در همان مراجعی که این دستورات در آن آمده، پاداش‌ها و مجازات‌هایی هم برای این دونیا و آن دنیای بعدی ذکر شده که گارانتی‌اش با خودش است و اکثرا قابل اثبات نیستند، ولی بخشی از همان قوانینی هستند که گوشه‌ای از آنها را در فیزیک کشف می‌کنیم و گوشه‌ای هم قابل کشف نیست چون قوانینش مال زمانی است که قرار است بعضی چیزها با نظام فعلی متفاوت باشد.
۸) در انتها یک مطلبی را که به نظرم جالب آمد و لی متاسفانه الان منبعش را به یاد ندارم پیوست می‌کنم: چند ماه پیش در روایتی در که مورد تجربه یکی از صحابه یکی از امامان بود، اینطور آمده بود که امام شهر دیگری را به او نشان داده بود و این اتفاق را اینطور توصیف کرده بود که زمین و افراد و سایر چیز‌هایی که بین آنجا و آن شهر دیگر بود، ‌شروع به جمع شدن کردند، گویی که آن دو نقطه از زمین به هم رسیدند. چند روز پیش در یکی از مطالبی که به مناسبت مرگ هاوکینگ نوشته شده بود، توصیفش از تکینگی مکان زمان و کرمچاله را خواندم و خیلی به این ماجرا شبیه بود. البته همانطور که پیشتر گفتم، هم توصیف هاوکینگ و هم برداشت من از آنچه خوانده‌ام می‌تواند اشتباه باشد و هیچ اصراری روی ارتباط اینها با هم ندارم.
MacBook Pro 990:
13" Unibody, CPU: 2.26GHz, RAM: 5 GB, SSD: 250GB, HDD: 1TB
OSX 10.15.3
•••
iPhone 4S: 32GB
iOS 9.5.3
•••
iPhone 7Plus: 128GB
iOS 14.2
•••
iPad Air 2: 64GB-4G
iOS 14.2
نماد کاربر
Amir_S
Site Admin
 
پست‌ها : 1794
تاریخ عضویت: 16 ژانویه 2010, 22:00
محل سکونت: تهران

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط AliGhz » 17 مارس 2018, 20:39

AmirT نوشته است:[نمایش]
AliGhz نوشته است:[نمایش]
بخواهم تشبیه کنم، علم مثل عینکی است که قادر به رمزگشایی و نمایش بخش محدودی از طیف الکترومغناطیس است. من می‌گویم کار نمایش آن بخش‌های دیگر، از علم برنمی‌آید. پاسخ‌های دوستان مثل این است که بگویند اما این عینک جنس‌اش خیلی خوب است‌ها، برند فلان هم هست، رنگ فریم‌اش هم خیلی قشنگ است و...؛ هیچ‌کدام از اینها نمی‌تواند آن عینک را کارآمدتر کند.

علم ابزاری در دست ما برای شناخت جهان است. ما که ابزار علم نیستیم. خیلی ابزارهای دیگر هم برای شناخت جهان موجود است. من با ترکیب آنها، جهان را بهتر شناخته‌ام.

ضمنا علم، و دستاوردهای آن، رفاه و تسهیلات بی‌نظیری برای ما به ارمغان آورده است. اما دقیق‌ترین ماشین علمی هم نمی‌تواند حال ما را خوب کند؛ ولی یک شعر ناب، یک قطعه موسیقی، داستان یا نقاشی می‌تواند.

اصلا بحث من خدا یا بی‌خدایی نیست؛ چیزی مهم‌تر از حالِ خوب (که با لذت‌جویی کاملا متفاوت است) داریم؟ آیا علم توانسته حال آدم‌ها را خوب کند؟ اگر توانسته بود که دانشمندها باید خوشحال‌ترین آدم‌های روی زمین می‌بودند.

خب من با این حرف شما مخالفم.
آن بخش‌های دیگه چه بخش‌های هستند؟ چطور میتونی برای من توصیفشان کنی؟ آن ابزارهای دیگه چه هستند؟ آیا فقط شما بلدی از اونا استفاده کنی یا میشه به بقیه هم آموزششان داد؟ ویژگی منحصر به فرد علم در بین این همه عرفان و ادیان که ادعای گشودن رموز جهان رو دارن، اینه که به راحتی به صورت زبانی (یا با استفاده از یک تخته سیاه) و به صورت آنی قابل انتقال هستند. در دنیای علم، برعکس بسیاری از جهانبینی‌های آلترنتیو، کسی نمیگه "باید خودت احساس کنی"، درجا و در لحظه برات توضیح میدن.
این ویژگی علم باعث شده نسل بشر بتونه به صورت گروهی در اون همکاری کنه و موجب پیشرفت بشه. این ابزار‌‌هایی که میگی به غیر از شخص شما، به درد کسی دیگه هم میخوره؟ اگر نه، این که در موردش با هم صحبت کنیم مشخصا بی نتیجه‌ست.

و در مورد حال خوب هم میتونم به پزشکی مدرن اشاره کنم که علاوه بر افزایش متوسط عمر، باعث التیام انواع و اقسام دردهای جسمی، ذهنی و روانی شده.
شما تا حالا با کسی که افسردگی شدید و افکار خودکشی داشته، اما با استفاده از داروهای مناسب به زندگی عادی برگشته برخورد داشتی؟
اکثر قریب به اتفاق دانشمندان هم با اینکه در سیاست گذاری کلان جدی گرفته نمیشن، امنیت و فرصت شغلی مناسب در مقایسه با زمانی که صرف میکنن ندارن، درآمد کافی ندارن، مضحکه عالم و آدم میشن و چه و چه، به خاطر همین حال خوب درک جهان اطرافشونه که به کارشون ادامه میدن.

در ضمن، بحث در اصل در مورد درستی یا نادرستی علم مدرن و حقیقت و منشا جهان اطراف بود، نه حال خوش و رضایت از زندگی. اون مثال قطعه موسیقی که شما زدی مثل اینه که وسط بحث ماستنگ بهتر است یا کمری بگویی همه اینها درست، اما آیا قهوه درست میکند؟!


علم، جهان‌بینی نیست. ابزار است. علم، مثل تلسکوپی است که دارد چیزی دیگر را نشان می‌دهد، و ما اگر به جای توجه به آن چیز، برای تلسکوپ شأنیت و ارزشی فراتر از حدش قائل شویم، راه به خطا برده‌ایم.

پزشکی و غیره، دردها را تسکین داده‌اند، اما لزوماً «حال» را خوش نکرده و معنای عمیق‌تری به زندگی نداده‌اند. چه فایده اگر ما ۱۰۰ سال سالم زندگی کنیم اما ندانیم برای چه زنده‌ایم؟

آن بخش‌هایی را هم که مدنظر من است، می‌توانید در مکاتب فکری مختلف، از فلسفه چینی گرفته تا ذن ژاپنی تا مکاتب هند تا عرفان ایرانی و آمریکای جنوبی و...، بیابید. اگر هم می‌خواهید در این ساحت، ۲-۲ تا ۴ تا شود، خواسته نابجایی است. چون با انسان سروکار داریم نه روبات. علم تجربی، مثلا نمی‌تواند شهود و اشراق را اندازه بگیرد، پس آن را نفی می‌کند. اما نفی چیزی از سوی علم محدود تجربی، به معنای نبود آن نیست.

آنجا که مولانا فرمود:
پای استدلالیون چوبین بود
پای چوبین سخت بی‌تمکین بود؛

یا:
گردن بزن اندیشه را،

منظورش همین ذهن محدود و علم محدود بوده است.

ما با ذهن/مغز نمی‌توانیم این جهان و معنای بودن‌مان را به‌تمامی بیابیم. ذهن/مغز ما هم یک ابزار است در اختیار ما. ما فراتر از ذهن/مغزمان هستیم.
 Think Different.
نماد کاربر
AliGhz
Site Admin
 
پست‌ها : 2144
تاریخ عضویت: 14 نوامبر 2009, 16:55
محل سکونت: تهران

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط Ilia » 17 مارس 2018, 22:19

فلسفه و علم هر دو قابل بحث و رد و اثباتند. عرفان نیست. شاید شما را خوشحال و راضی کند، اما چیزی شخصی است. علم و فلسفه را نمیشود نفی کرد برای اینکه دنیا را زیبا یا دانشمند را خوشحال نمیکند. اگر معیارتان حقیقت باشد، حداقل ابزار رسیدن به آن را نفی نمیکنید. من به شخصه ترجیح میدهم که همه چیز را آنطور که هستند ببینم تا آنطور که دلم میخواهد یا قشنگتر است.
نماد کاربر
Ilia
Site Admin
 
پست‌ها : 6175
تاریخ عضویت: 25 سپتامبر 2006, 01:01
محل سکونت: کانادا

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط AliGhz » 17 مارس 2018, 22:44

Ilia نوشته است:[نمایش]
من به شخصه ترجیح میدهم که همه چیز را آنطور که هستند ببینم تا آنطور که دلم میخواهد یا قشنگتر است.


ایلیا جان عرفان (از ریشهٔ عرف به معنای شناختن) هم راهی است برای دیدن دنیا به شکلی که هست. حتی علم هم نشان داده Reality آن طوری نیست که ما با حواس‌مان تجربه می‌کنیم. هر بار به آن نزدیک می‌شویم، به شکلی دیگر رخ می‌نماید. این Reality را صرفاً با ابزار یا حواس یا ذهن یا منطق یا فرمول نمی‌توان شناخت. عرفان، پارامتر دیگری را وارد معادله می‌کند که تصویر را به شکل واضح‌تری در برابر دیدگان ما قرار می‌دهد.

و «شناخت»، می‌خواهید بپذیرید یا نه، یک امر شخصی است. هر کسی خودش در طی سفرش (سفر مقدس‌اش در این دنیا که می‌توان Journey یا سلوک خواند)، باید به شناخت برسد. قابل آموزش هست، اما قابل انتقال نیست. راه را می‌توان نشان داد، اما نمی‌توان مسیر را به جای شخص دیگر طی کرد.

جایی که علم تمام می‌شود، فلسفه آغاز می‌شود، و جایی که فلسفه به پایان می‌رسد، ابتدایِ راهِ شناخت است. و البته این سه به شکل غریبی در هم تنیده‌اند و در کنار هم، قطعات پازل هستی را شکل می‌دهند.
 Think Different.
نماد کاربر
AliGhz
Site Admin
 
پست‌ها : 2144
تاریخ عضویت: 14 نوامبر 2009, 16:55
محل سکونت: تهران

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط Ilia » 17 مارس 2018, 23:06

اینها حرفهای یک بقول شما عارف است که مبنا را بر این گرفته که علم و فلسفه یک جا تمام میشوند و کارشان لنگ میماند. آلترنتیوی را هم که بر مبنای این پیشفرض پیشنهاد کرده امری شخصی است و قابل بحث و آزمایش نیست. این یعنی پیشفرضی را بعنوان اصل پذیرفته قبول کردن و از آن نتیجه گرفتن.

برای شما که آن پیشفرض را قبول کرده‌ای و عرفان را هم بعنوان راهی بالاتر از از ابزارهای واقعی قبول کرده‌ای کار میکند، اما برای کسی که آن پیشفرض‌ها را قبول ندارد خیر.
نماد کاربر
Ilia
Site Admin
 
پست‌ها : 6175
تاریخ عضویت: 25 سپتامبر 2006, 01:01
محل سکونت: کانادا

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط AliGhz » 17 مارس 2018, 23:50

Ilia نوشته است:[نمایش]
اینها حرفهای یک بقول شما عارف است که مبنا را بر این گرفته که علم و فلسفه یک جا تمام میشوند و کارشان لنگ میماند. آلترنتیوی را هم که بر مبنای این پیشفرض پیشنهاد کرده امری شخصی است و قابل بحث و آزمایش نیست. این یعنی پیشفرضی را بعنوان اصل پذیرفته قبول کردن و از آن نتیجه گرفتن.

برای شما که آن پیشفرض را قبول کرده‌ای و عرفان را هم بعنوان راهی بالاتر از از ابزارهای واقعی قبول کرده‌ای کار میکند، اما برای کسی که آن پیشفرض‌ها را قبول ندارد خیر.


مسئله اینجاست که هر چیزی را نمی‌توان آزمایش (به معنای مدنظرِ علم) کرد و اینکه قرار باشد ما همه چیز را با شابلونِ علم و روش علمی بسنجیم، ایرادش در همین است.

من به اندازهٔ کافی از شابلونِ علم و فلسفه برای شناخت استفاده کردم و با دیدن محدودیت‌های آنها (نه پیش‌فرض گرفتن چیزی)، در جست‌وجوی چیزی بزرگ‌تر از اینها برآمدم. اما همان‌طور که گفتم، هم برای علم ارزش قائلم و هم فلسفه، و از هر دوی اینها برای شناخت استفاده می‌کنم. اگر کل هستی را یک پازل در نظر بگیریم، اینها همه قطعاتی از آن پازل هستند و مخصوصاً وقتی انسان به صورت تطبیقی در این حیطه‌ها مطالعه و تفکر می‌کند،‌ ارتباط تنگاتنگ میان آنها را می‌یابد و در می‌یابد که همگی، از یک حقیقتِ یگانه صحبت می‌کنند و بر یک امر واحد دلالت دارند.

اما در نهایت، اینکه اختلاف نظری اساسی وجود داشته باشد، هیچ ایرادی ندارد. راه من راه شما نیست و راه شما هم راه من نه. تا زمانی که تلخ نباشیم و راهمان را بر دوستی‌ها ارجح ندانیم و مهربان بمانیم، مهم نیست از چه راهی مسیر شخصی‌مان را طی می‌کنیم :)
 Think Different.
نماد کاربر
AliGhz
Site Admin
 
پست‌ها : 2144
تاریخ عضویت: 14 نوامبر 2009, 16:55
محل سکونت: تهران

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط Amir_S » 18 مارس 2018, 00:06

ظاهرا یک اصلی در فیزیک هست که می‌گوید مشاهده‌گری که داخل یک سیستم است، نمی‌تواند شناخت کاملی از آن سیستم داشته باشد! چه برسد به جاهایی که کلا از دسترس خارج هستند.
البته من فلسفه و عرفان را هم ابزار صحیحی برای شناخت این بخشها نمی‌دانم.
MacBook Pro 990:
13" Unibody, CPU: 2.26GHz, RAM: 5 GB, SSD: 250GB, HDD: 1TB
OSX 10.15.3
•••
iPhone 4S: 32GB
iOS 9.5.3
•••
iPhone 7Plus: 128GB
iOS 14.2
•••
iPad Air 2: 64GB-4G
iOS 14.2
نماد کاربر
Amir_S
Site Admin
 
پست‌ها : 1794
تاریخ عضویت: 16 ژانویه 2010, 22:00
محل سکونت: تهران

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط AliGhz » 18 مارس 2018, 00:13

Amir_S نوشته است:[نمایش]
البته من فلسفه و عرفان را هم ابزار صحیحی برای شناخت این بخشها نمی‌دانم.


حرف و صوت و گفت را بر هم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم
(مولانا)
 Think Different.
نماد کاربر
AliGhz
Site Admin
 
پست‌ها : 2144
تاریخ عضویت: 14 نوامبر 2009, 16:55
محل سکونت: تهران

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط Ilia » 18 مارس 2018, 00:28

امان از این شعرخوانی‌ها! :-)
نماد کاربر
Ilia
Site Admin
 
پست‌ها : 6175
تاریخ عضویت: 25 سپتامبر 2006, 01:01
محل سکونت: کانادا

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط AliGhz » 18 مارس 2018, 01:14

Ilia نوشته است:[نمایش]
امان از این شعرخوانی‌ها! :-)


شعر حقیقی، چیزی فراتر از شعر است. کلمه نیست. جریان زندهٔ زندگی است. وقتی آدمی به حقیقتی والاتر و بالاتر از خودش آگاه و وصل می‌شود، چیزی را می‌بیند که قادر به بیانش نیست؛ دیدار رخ می‌دهد و آنجاست که شعر جاری می‌شود.

شعر حقیقی، گاهی در قالب شعر متجلی می‌شود، گاهی در قالب موسیقی، گاهی در قالب نقاشی و مجسمه‌سازی و ادبیات و هنرهای دیگر. شعر حقیقی، گاهی یک اختراع است که زندگی آدم‌ها را بهتر می‌کند، گاهی یک فرمول زیبای فیزیک است. شعر حقیقی همیشه شعر حقیقی است حتی اگر شاعر خود به حقیقتِ شعرش آگاه نباشد.

اما بالاتر از همه، شعر حقیقی در قالب زندگی متجلی می‌شود و آن وقت است که زندگی آدمی خود به شعری ناب بدل می‌گردد.

مثل حافظ که خود را سرود و برای همین است که جاودان مانده است.

یار دارد سرِ صیدِ دلِ حافظ یاران
شاهبازی به شکارِ مگسی می‌آید

خدای حقیقی، خدای قابل تجربه است. خدایی است که جدا از ما نیست. خدای حقیقی را هر روز می‌شود دید و با او سر یک میز نشست و گپ زد و چای نوشید. خدای حقیقی، خودِ زندگی و فراتر از زندگی است.

واحد است در عین کثرت، و کثیر است در عین وحدت. شناخت خدای حقیقی، مهم‌ترین کار ما در این جهان است. بقیه، هر چه هست، فرعیات است.

علم و دین و فلسفه و عرفان و...، هر یک نشانه‌هایی بر وجود خدای حقیقی هستند. اما نشانه، کارش فقط نشان دادن و دلالت کردن است. نشانه، خودِ آن چیز نیست. آدم‌ها عموماً در نشانه‌ها می‌مانند و برای همین به اصل حقیقت نمی‌رسند. حقیقتی که از رگ گردن به آنها نزدیک‌تر است.

پ. ن.:
نمی‌خواستم اینها را اینجا بنویسم، چون تردید دارم کشش‌اش وجود داشته باشد. اما نمی‌دانم چرا نوشتم. جاری شد و نخواستم جلوی جریانش را بگیرم :)
 Think Different.
نماد کاربر
AliGhz
Site Admin
 
پست‌ها : 2144
تاریخ عضویت: 14 نوامبر 2009, 16:55
محل سکونت: تهران

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط Amir_S » 18 مارس 2018, 01:35

علی جان، اینکه می‌گویی شناخت خدا مهمترین کار انسان است را کاملا قبول دارم، ولی خدای حقیقی قابل تجربه نیست… هرچه قابل تجربه باشد از جنس مخلوق است و بودنش نشانه‌ای است برای خالقش. و خدا نه واحد است و نه کثیر، اصلا کثرت برای او معنا ندارد، همانطور که مکان و زمان و هیچ معیار دیگری برای او معنا ندارد. اینها همه از مشخصات مخلوق است و خالق از همه آنها مبرا است.
MacBook Pro 990:
13" Unibody, CPU: 2.26GHz, RAM: 5 GB, SSD: 250GB, HDD: 1TB
OSX 10.15.3
•••
iPhone 4S: 32GB
iOS 9.5.3
•••
iPhone 7Plus: 128GB
iOS 14.2
•••
iPad Air 2: 64GB-4G
iOS 14.2
نماد کاربر
Amir_S
Site Admin
 
پست‌ها : 1794
تاریخ عضویت: 16 ژانویه 2010, 22:00
محل سکونت: تهران

پاسخ: درگذشت استیون هاکینگ

پستتوسط Ilia » 18 مارس 2018, 01:40

برگشت به استیون هاکینگ؛

فکرش را بکنید که به شما بگویند مرض لاعلاجی گرفته‌اید و چندان زنده نخواهید ماند و اعضا بدن شما بسرعت تحلیل خواهند رفت. از فردای آن روز چگونه زندگی خواهید کرد؟

حالا به عظمت کاری که او کرد فکر کنید. به استقامت روانی و قدرت فکری او بایستی احترام گذاشت.
نماد کاربر
Ilia
Site Admin
 
پست‌ها : 6175
تاریخ عضویت: 25 سپتامبر 2006, 01:01
محل سکونت: کانادا

قبلیبعدی


بازگشت به متفرقه


کاربران حاضر در این انجمن: بدون کاربران آنلاین و 18 مهمان