دیروز و امروز داشتم با اپرچر روی یک فایل قدیمی کار میکردم و تازه متوجه شدم این بدنامی کُند بودن اپرچر از کجا آمده است!
فایل مزبور یک عکس اسکن شده از یک فیلم بود. این فیلم خیلی گرد و غبار گرفته بود که هیچ رقم از جایشان تکان نمیخورند و در نتیجه عکس پر از نقطههای سفید بود و چند تا خش. رنگ نقطهها سفید بودند چون اسکن از نگاتیو گرفته شده بود.
برای اینکه دستم به brush های اپرچر گرم بشود، آن را با اپرچر باز کردم و شروع کردم به ویرایش پیکسلها با قلم رُتوش. اول کار خیلی خوب پیش میرفت و اگرچه سرعت رُتوش حیرتانگیر نبود ولی قابل قبول بود خصوصاً که از کیفیت الگوریتم رُتوش خیلی راضی بودم و گرد وغبار را تقریباً بدون هیچ اثر «مصنوعی» در زمینه حل میکرد. کیفیت کار قلم رُتوش خیلی بهتر از قلم رُتوش فتوشاپ مدل سالها پیش بود که در خاطره داشتم. حتی به کیفیت قلم healing فتوشاپ بی شباهت نبود و در این فکر بودم که شاید بتوان با آن سالک را هم از روی پوست برداشت! اما...
«اما»ی کار از اینجا شروع میشود که تو بخواهی خیلی کار رُتوش بکنی. شیوهای که اپرچر هر stroke را در حافظهاش نگه میدارد به گونه ایست که برای یک کار سنگین، که نه دهها بلکه صدها و هزاران stroke روی عکس وارد میکند، خیلی زود از نفس میافتد و عملیات رُتوش رفته رفته کند میشود و کار به جایی میرسد که برای اینکه یک stroke روی یک نقطهٔ سفید process بشود باید بروم یک سیگار بکشم و برگردم! و من این را روی یک آیمک خیلی سریع تجربه کردهام.
در گفتگوهای مربوط به اپرچر جستجو کردم و گویا این امر یک امر شناخته شده است و اگرچه قاعدتاً اپرچر در آینده باید فکری اساسی در این مورد بکند، ولی بطور کلی این برنامه به عنوان یک برنامهٔ تدوین عکس طراحی شده است و ویرایش پیکسل را به عنوان یک ابزار کناری و دم دستی برای کار محدود در نظر گرفته است. سینه چاک ترین طرفداران اپرچر هم توصیه میکنند که برای ویرایش سنگین پیکسلی (smoothing, cloning, retouching , healing) از یک ادیتور خارجی استفاده شود. من فعلاً Pixelmator را به عنوان ادیتور خارجی دارم ولی کاری مثل غبار روبی که با اپرچر کردم (و پدرم را درآورد تا تمام شد) با آن هنوز نکردهام که کیفیت آن را بدانم. به عقلم هم نرسید. ولی به عقلم رسید که وقتی کار اپرچر بعد از دهها رُتوش خیلی کند میشد، عکس را با Pixelmator باز کنم، یک ادیت جزئی و بیتأثیر روی آن انجام بدهم تا فایل تازهای تولید شود، بعد آن فایل را save کنم که خود به خود به عنوای یک version جدید از همان عکس در اپرچر ظاهر میشود. این version جدید فاقد «تاریخچه» تمام strokeهای قبلی بود و به من اجازه میداد که دوباره با سرعت معقولی به کار غبار گیری خود ادامه دهم.
از آنجا که فیلم به همان صورت نگاتیو رنگی اسکن شده بود و اپرچر تنها با دوربین دیجیتال سر و کار دارد، امکانی برای تبدیل نگاتیو به پوزیتیو وجود نداشت. آن فایل را با Pixelmator به پوزیتیو تبدیل کردم (در واقع invert کردم که عکس را پوزیتیو میکند ولی رنگها هیچ ربطی به رنگ واقعی مثلاً یک فیلم اسلاید ندارد) و در اپرچر رنگ آن را اصلاح کردم. تجربهٔ من از این عکس غبارآلود این بود که برای اصلاح رنگ، با اپرچر هر کاری که دلتان میخواهید بکنید. بیشترین سرعت و بهترین کیفیت و مطلوبترین اینترفیس و ابزار کنترل را برای شما فراهم میکند. اما برای ویرایش پیکسل، اگر بیش از ده پانزده stroke با آن سر و کار دارید، از اپرچر استفاده نکنید... تا اطلاع ثانوی.