AliGhz نوشته است:[نمایش]در خصوص اینکه خدا را میشود تجربه کرد و چند باری اینجا به آن اشاره شد، به نظر من، اگر «او» را نتوان تجربه کرد و در واقع در زندگی روزمره با او تعامل/inreact داشت، بود و نبودش فرقی نمیکند. بخواهم مثال بزنم، گویی او خورشیدی است که همواره میتابد و ما داریم تابش او را ــ حتی اگر از آن آگاه نباشیم ــ تجربه کنیم.
البته تجربه کردن او به معنای این نیست که داریم ذات او را تجربه میکنیم، بلکه صفات او را تجربه میکنیم. مثلاً مهر او یا قهر او.
اگر ذات او نامحدود باشد، یعنی هیچ محدودیتی برای آن قابل تصور نیست، بنابراین صرفِ اندیشیدن به او، یعنی اندیشیدن به همه چیز در همه جا در همه وقت، که عقلاً و عملاً ناممکن است. بنابراین ما را راهی به ذات او نیست. اما او همواره با ما در حال تعامل است و از طریق «نشانهها» در حال صحبت با ماست. هر یک از ما اگر از پیشداوریهای ذهنی رها شویم، چیزهایی یا الگوهایی را در زندگیمان کشف میکنیم که قابل توضیح نیست، اما نشان از وجود خردی و شعوری والاتر و بالاتر از هر چه که میشناسیم دارد که دارد کار جهان را به پیش میبرد. گویی یک رهبر ارکستر است که همه چیز را با هم هماهنگ میکند.
خدایی که نتوان به هیچ عنوان او را در زندگی روزمره تجربه کرد، یک خدای انتزاعی است.
و شناخت ذات خدا هم از این رو بهای سنگین دارد که باز مثل همان تمثیلِ خورشید، نزدیک شدن به او از حدی که بگذرد، انسان را میسوزاند. اما کسی که عاشق شناخت اوست، عاشق این سوختن هم هست. چون او را از پلیدیها نیز میپالاید و پله به پله، مسِ وجود را تبدیل به طلا میکند.
تقریباً کسی نبوده که به وجود آگاه شده و در پی شناخت او برآمده و زندگیاش دچار تلاطمها، زلزلهها و طوفانهای عجیب و غریب نشده است.
این پیام علی (هرچند یکی دو تعبیر آن از دید من مشکل دارد) ولی در کلیتش حرفهای خوبی میبینم.
AmirT نوشته است:[نمایش]منظور البته دردسر منطقیست.
بله متوجه شده بودم…
AmirT نوشته است:[نمایش]حیات غیر زمینی برایم قابل تصور است، میشود حیاتی که خواستگاهش زمین نیست. با اینکه از وجودش اطمینان نداریم، اما میدانیم حتما نوعی از حیات است و ویژگیهای موجودات زنده را دارد.
من متاسفانه درکی از موجود غیر پارامتریک ندارم. اینکه میتوانیم عدد منفی را زیر رادیکال بنویسیم و در موردش صحبت کنیم به این معنی نیست که امکان وجود میابد و از اینکه چجور چیزی است درکی داریم.
به مثال خیلی خوبی اشاره کردی، اینکه اعداد منفی زیر رادیکال مینویسیم، اولا عقلمان احتمال وجود چنین حالتی را میدهد. بعد در دنیای واقعی نگاه میکنیم و میبینیم طبق تعریف ضرب، چون ضرب منفی در منفی و مثبت در مثبت هردو مثبت میشود، در مجموعه اعداد حقیقی، هیچ عددی وجود ندارد که مجذورش منفی باشد. اما بعد شواهدی در دنیای خارج میبینیم که موجب میشود به عددی نیاز داشته باشیم که مجذورش منفی بشود. در این حالت نمیگوییم چون ما درکی از چنین عددی نداریم، پس نباید از آن صحبت کنیم، بلکه عدد جدیدی به نام i را تعریف میکنیم و مجموعه بزرگتری به نام اعداد موهومی ایجاد میشود.
AmirT نوشته است:[نمایش]وجود هم میتواند مجموعه مرجع باشد، اما من اگر بخواهم تعریف و چارچوب سرپایی برایش جور کنم خواهم گفت چیزهایی که وجه تمایزی با نابودی و با یکدیگر دارند. که این وجه تمایز یک پارامتر خواهد بود. حالا اگر شما تعریفی برای تشخیص موجودات از ناموجودات سراغ داری که فارغ از پارامتر است، سراپا گوشم.
من تا به حال چندین بار تعریفم را از موجودات ارائه دادهام: هر چیزی که عقل انسان بتواند احتمال وجود داشتنش را بدهد، موجود مینامم و هر چیزی را که نتوان چنین احتمالی را به آن نسبت داد، ناموجود مینامم. البته اینکه چرا شما با این تعریف مشکل دارید را جدس میزنم و به نظرم ایراد ترمینولوژیک است و در ادامه سعی میکنم شبهه به وجود آمده را برطرف کنم:
با این تعریفی که کردم، ناموجودات قطعا وجود ندارند، ولی موجودات ممکن است وجود خارجی داشته باشند و ممکن است نداشته باشند.
AmirT نوشته است:[نمایش]خب آن سوالی که تا به حال دوبار پرسیدم را فکر کنم باید تاکید بیشتری رویش کنم: اگر این چیزی که شما میگویی موجود است اما پارامتری ندارد، پس چه تفاوتی با ناموجودات دارد؟ چون چیزهای موجود دلیل اینکه با هم قاطی نمیشوند وجود پارامتر متمایز کننده است. مثلا اگر این موجود غیر پارامتریک را یافتیم میتوانیم توافق کنیم که یکتاست، اگر دوتا بود و یکتا نبود، آن دو چیز به دلیل نبود پارامتر متمایز کننده در اصل یک چیز هستند و یکتا اند. اما همین استدلال باعث میشود که با چیزهای ناموجود هم وجه تمایزی نداشته باشد و به آنها بپیوندد.
با توجه به آخرین جملهای که در بخش قبلی آوردم، جواب این بخش را به این صورت میدهم:
چیزها به سه دسته تقسیم میشوند: ۱) آنهایی که وجود ندارند و احتمال وجودشان هم نیست، ۲) آنهایی که احتمال وجودشان هست و وجود هم دارند، ۳) آنهایی که احتمال وجودشان هست، ولی وجود خارجی ندارند.
صرفا به این دلیل که هر بار این جملهها را تکرار نکنم، نام دسته اول را ناموجودات و نام دو دسته بعدی را موجودات گذاشتهام (دقت کنید که باز هم دارم تعریفم را از موجود تکرار میکنم).
پس جواب این سوال شما که این موجود فرضی که من در موردش حرف میزنم چه فرقی با ناموجودات دارد، این است که آنها احتمال وجودشان هم عقلا (و نه با توجه به شواهد و استدلال) صفر است (به عبارتی، فرض وجودشان به تضاد عقلی منجر میشود)، ولی این موجود احتمال دارد که وجود داشته باشد (و اگر با شواهد یا استدلالات عقلی ثابت شد که وجود دارد، جزو دسته شماره ۲ میشود و اگر ثابت شد وجود ندارد، جز دسته ۳ میشود).
و جواب این سوال شما که فرقش با سایر موجودات چیست هم این است که بقیه موجودات پارمتر دارند و این ندارد.
پ.ن: در مورد اینکه یکتا است، شما خیلی مساله را میپیچانی، قضیه خیلی ساده تر است: اگر احتمالا دو تا باشد، یک عدد به آن نسبت داده شده و دیگر پارامتریک نیست. پس موجود غیر پارامتریک یا وجود ندارد و یا یکتاست به این معنی که «تا» (تعداد) برای آن معنا ندارد.
ویرایش: توضیح بیشتر در مورد تضاد عقلی: مثلا اینکه شب، روز باشد یا روز، شب باشد تضاد عقلی ایجاد میکند چون جمع دو تعریف متضاد است. همچنین آن مثال معروف که میگویند «اگر خدا قادر مطلق است، آیا میتواند سنگی بسازد که نتواند بلندش کند!؟» این جمله مشابه این است که بگویند «آیا خدا میتواند، نتواند؟» این چنین عباراتی جمع نقیضین هستند و غیر ممکن عقلی هستند. چیزهایی که چنین تضادهایی در تعریفشان باشد را هم هرچند میتوانیم تصور کنیم، ناموجود مینامیم چون عقل سلیم ایجاب میکند که احتمال وجودشان را صفر در نظر بگیریم.