انجمن ویکی قلم‌های فارسی
ورود / عضویت

نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

بخش موضوعات متفرقه

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط Amir_S » 09 دسامبر 2013, 20:40

دلیل ش رو اعلام کردن، ولی بعد از روی سایت برداشته شد! الان روی فیدشون و سایت های خبری غیر رسمی هست…
۷ نفر از اون ۱۶ نفری که هفته قبل در کرمان بازداشت شدند، مدیران و تیم تحریریه گروه سایت های نارنجی بودند.
MacBook Pro 990:
13" Unibody, CPU: 2.26GHz, RAM: 5 GB, SSD: 250GB, HDD: 1TB
OSX 10.15.3
•••
iPhone 4S: 32GB
iOS 9.5.3
•••
iPhone 7Plus: 128GB
iOS 14.2
•••
iPad Air 2: 64GB-4G
iOS 14.2
نماد کاربر
Amir_S
Site Admin
 
پست‌ها : 1794
تاریخ عضویت: 16 ژانویه 2010, 22:00
محل سکونت: تهران

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط Mehdi.y » 09 دسامبر 2013, 20:41

اعضای سایت نارنجی را برادران گرامی سپاه گرفته‌اند حتما با اونوریا ارتباط داشتند و مطالب سایتشان هم در جهت براندازی نظام بوده است.
Mehdi.y
 
پست‌ها : 557
تاریخ عضویت: 24 اکتبر 2010, 20:41

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط Ilia » 09 دسامبر 2013, 22:43

iShahin نوشته است:[نمایش]
همیشه ایرانی‌ها مدعی فرهنگ و تمدن هستند اما وقعیت اینه که اکثر ایرانی‌ها الان جزو بی فرهنگ‌ترین و بی تمدن‌ترین انسان‌های روی کره خاکی هستند. همین اعراب، هندی‌ها و پاکستانی‌ها و خیلی‌های دیگر که ما چندان قبولشون نداریم از لحاظ فرهنگی از ما جلوتر هستند…


شاهین جان،

نمیخوام چیزی در رد صحبت‌های شما بنویسم، چون خودم هم گاهی اوقات مثل شما جوش می‌آورم. فقط خواستم که بگویم که باید حواسمان باشد که هیچ چیز در دنیا اینقدر کلی نیست و نمیشود این چیزها (مثل فرهنگ مملکتها) را اینقدر یک جا برایش حکم داد.

من و شما و خواهر من و مادر شما و دوستان و نزدیکان شما همه جزئی از این قوم ایرانی هستیم. چند تا از ما این چنین بی‌نزاکت بوده‌ایم؟

معروف است که وقتی مسابقهٔ فوتبالی از انگلیس برگزار میشود، عده‌ای هوادار انگلیسی آن به خیابان‌ها میریزند و خسارت وارد میکنند و کثافتکاری‌ای که لنگه‌اش کم پیدا میشود. در همین کانادا که بی بخارترین و در خیلی از موارد با ادب‌ترین آدمها را دارد، یک عده بعد از یک مسابقهٔ ورزشی در ونکوور خرابکاری‌ای بار آوردند که نگو.

یک علتش شاید این باشد که وقتی یک عده جوگیر میشوند و همینطور قصد خودنمایی دارند، کارهایی میکنند که در شرایط عادی هیچوقت انجام نمیدهند. مخصوصا اگر امکان روبرو نشدن مستقیم و پنهان شدن در آن طرف مانیتور را هم به آن اضافه کنی، که واویلا میکند.

مثلا چند وقت پیش در خبرها بود که در همین کانادا جوانی در یک چت روم قصد خودکشی داشت و خلایق هم از پشت کیبوردهایشان تشویق میکردندش. اما هیچکس اینها را نسبت به یک ملت کلی نمیکند.

چه خوشمان بیاید و چه نیاید، این قبیل آدمها البته میان مردم ما هم هستند. عقده و فشار و البته مشکلات فرهنگی هم بدترشان کرده. اما از این طرف همه را بی‌فرهنگ دانستن همانقدر درست نیست که پندار تحفه بودنمان بخاطر کورش کبیر.

خلاصه حرفم این است که همه چیز بیشتر از آنکه سیاه یا سفید باشد، پر است از طیف‌های خاکستری.
نماد کاربر
Ilia
Site Admin
 
پست‌ها : 6175
تاریخ عضویت: 25 سپتامبر 2006, 01:01
محل سکونت: کانادا

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط Pooria Azimi » 09 دسامبر 2013, 23:32

[نمایش]
یک علتش شاید این باشد که وقتی یک عده جوگیر میشوند و همینطور قصد خودنمایی دارند، کارهایی میکنند که در شرایط عادی هیچوقت انجام نمیدهند. مخصوصا اگر امکان روبرو نشدن مستقیم و پنهان شدن در آن طرف مانیتور را هم به آن اضافه کنی، که واویلا میکند.


این کارتون (خیلی مشهور!) ۲۰۰۴ از Penny Arcade فکر کنم این مسأله رو خیلی خوب نشون میده:

215499488_8pSZr-L-2.jpg


آدم عادی + هویت پنهان + مخاطب --> لُمپن بی‌نزاکت

http://www.penny-arcade.com/comic/2004/03/19/

---------------

من به‌شخصه کاملاْ مخالف هر نوع قوم‌گرائی، چه منفی چه به‌خیال افراد مثبت هستم (چون راستش اصلاٌ به‌نوع مثبتش اعتقاد ندارم)، و در چنین بحث‌هایی طبیعتاً نظرم به‌مذاق اکثریت مطلق خوش نمی‌آد، اما حیفم می‌آد حداقل یه اشاره‌ای به‌این مطلب نکنم: http://en.wikipedia.org/wiki/Association_fallacy

احساس غرور یا تحقیر به‌خاطر اعمال جامعه یا آشنایان کار غیرمنطقی‌ایه. هر فرد صرفاً و مطلقاً فقط مسئول اقدامات خودشه و نه افراد دیگه؛ خواه خانواده باشه یا کشور یا قوم. احساس ناراحتی یا عصبانیت به‌خاطر اقدامات یک‌سری ایرانی دیگه، یا حتی خیلی خیلی بدتر از اون، فرافکنی و اظهارات متعفن نژادپرستانه («اینها ایرانی نیستند و عربن»!)، همه واکنش‌های غیرعقلی و نادرستی هستند، و نشون‌دهندهٔ توانایی منطقی ذهن گوینده‌هاشون.

شاهین جان، من که به شما پیشنهاد می‌کنم سعی کنی اصلاً این مسائل برات مهم نباشه. حتی دنبال کردن این‌جور بحث‌های بی‌فایده و بی‌اهمیت اتلاف وقتیه که می‌شه به‌هزار کار مفیدتر گذروند. لمپن همه‌جا هست؛ اگر بخواهی وقتت رو صرف بحث‌کردن باهاشون، یا عذرخواهی از دیگران بابت اقداماتشون بکنی تمام عمرت رو مشغول خواهی بود. حتی اگر فرضاً دوست آمریکایی‌ت هم بحث رو پیش کشید (در این مورد به‌خصوص نه - در کل منظورمه. مثلاْ اگر دو ماه دیگه ریختند و کارمندان سفارت سوئیس در تهران رو به‌جرم جاسوسی تیرباران کردند) نه باید عذرخواهی بکنی نه چندان وقتت رو صرف توضیح این بکنی که این مسأله ربطی به تو نداره. اگر طرف تا این‌حد نادان باشه که بخواد تیرباران کارمندان سفارت سوئیس رو به تو ربط بده و از تو بازخواست بکنه، اصلاً ارزش این رو نداره که بخواهی باهاش بحث منطقی بکنی، و نباید اصلاً نظر یک چنین شخصی برات مهم باشه. اگر هم شخص عاقلی باشه که نیازی به توضیح دادن بهش نیست.

یکی از این داستان‌های تخیلی آبکی از (فکر کنم انیشتین!) بود که یادمه بچه که بودیم میشنیدیم: بهش می‌گن چرا ریخت و قیافه‌ت این‌شکلیه و چرا لباس مناسب نمی‌پوشی. جواب می‌ده یا مردم من رو می‌شناسند و می‌دونند کی هستم، که در این‌صورت لباسم براشون مهم نیست. یا من رو نمی‌شناسند که در اون صورت نظرشون به‌کل برام بی‌اهمیته (در روایت دیگه جواب انیشتینی واقع‌بین‌تر این بوده که طرف وقتی من رو نمی‌شناسه اصلاً راجع به من فکر نمی‌کنه!). حالا این داستان لوس که ساختگیه، اما principle مورد اشاره در همه‌جا کارکرد داره. طرف مقابل یا آدم عاقلیه که می‌فهمه اقدامات چند هزار نفر در فیس‌بوک ربطی به من و شما نداره، یا نمی‌فهمه. در حالت اول که مشکلی وجود نداره، و در حالت دوم هم نظر چنین شخصی اصلاً نباید اهمیت داشته باشه که مایهٔ رنجش بشه. فقط در موارد معدود (که طرف دوست صمیمیه، یا کسی که واقعاْ می‌خواهیم عاقلش کنیم!) بحث کردن در مورد این مسأله منطقیه.
نماد کاربر
Pooria Azimi
Site Admin
 
پست‌ها : 3332
تاریخ عضویت: 23 اوت 2008, 14:32
محل سکونت: Santa Barbara, CA

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط iShahin » 15 دسامبر 2013, 06:46

Ilia نوشته است:[نمایش]
"

چه خوشمان بیاید و چه نیاید، این قبیل آدمها البته میان مردم ما هم هستند. عقده و فشار و البته مشکلات فرهنگی هم بدترشان کرده. اما از این طرف همه را بی‌فرهنگ دانستن همانقدر درست نیست که پندار تحفه بودنمان بخاطر کورش کبیر.

خلاصه حرفم این است که همه چیز بیشتر از آنکه سیاه یا سفید باشد، پر است از طیف‌های خاکستری."


ایلیا جان من خیلی احساساتی بودم اون متن رو نوشتم، اما الان هم معتقدم حرفهایم غلط نیست و ایرانی‌ها بیشتر خاکستری رو به سیاه هستند تا سفید! خیلی زیاد!

Pooria Azimi نوشته است:[نمایش]

احساس غرور یا تحقیر به‌خاطر اعمال جامعه یا آشنایان کار غیرمنطقی‌ایه. هر فرد صرفاً و مطلقاً فقط مسئول اقدامات خودشه و نه افراد دیگه؛ خواه خانواده باشه یا کشور یا قوم. احساس ناراحتی یا عصبانیت به‌خاطر اقدامات یک‌سری ایرانی دیگه، یا حتی خیلی خیلی بدتر از اون، فرافکنی و اظهارات متعفن نژادپرستانه («اینها ایرانی نیستند و عربن»!)، همه واکنش‌های غیرعقلی و نادرستی هستند، و نشون‌دهندهٔ توانایی منطقی ذهن گوینده‌هاشون.

شاهین جان، من که به شما پیشنهاد می‌کنم سعی کنی اصلاً این مسائل برات مهم نباشه. حتی دنبال کردن این‌جور بحث‌های بی‌فایده و بی‌اهمیت اتلاف وقتیه که می‌شه به‌هزار کار مفیدتر گذروند. لمپن همه‌جا هست؛ اگر بخواهی وقتت رو صرف بحث‌کردن باهاشون، یا عذرخواهی از دیگران بابت اقداماتشون بکنی تمام عمرت رو مشغول خواهی بود..


پوریا جان از حماقت این افراد ناراحت میشوم که به قولی "از ماست که بر ماست". اگر نه که من ناراحت خودم نیستم. هیچ صدمه‌ای به من وارد نمیشه،‌ نه به کسی توضیحی هم قرار هست بدهم و تحقیر هم میشوم بابت این موارد؛ و البته مدت‌هاست که هیچ چیزی از آن‌جا باعث غرور من هم نشده ایضأ.

mani3552 نوشته است:[نمایش]
به دلایلی نامعلوم وب سایت نارنجی http://www.narenji.ir حدود یک هفته است که آپدیت نمیشه از خدا میخوام مشکل جدی نباشه ، و زودتر حل بشه چون این سایت جزء سایتهای خوب ارائه فناوری به علاقمندان است


http://www.youtube.com/watch?v=6rrAxXWnRGw

ضاهرا اواضاع بچه‌های نارنجی زیاد خوب پیش نمیره! انگ براندازی نرم! (نرم؟! با وازلین؟) چسبوندن بهشون! :| خدا میدونه دنبال چه چیزی هستند و داستان پشت پرده چیه، اما همین انگ برندازی نرم یعنی که بی‌گناه هستند. چون هر کسی رو که جرمی ندارند که بهش بچسبونند یک جرم برندازی/امنیتی و یا اخلاقی میچسبونند. امیدوارم زودتر تکیفشون معلوم بشود حداقل.

[url=https://mobile.twitter.com/S3micolon]follow me on twitter: @s3micolon[/url

نماد کاربر
iShahin
 
پست‌ها : 453
تاریخ عضویت: 20 اوت 2009, 01:06

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط AliGhz » 18 آوریل 2014, 13:42

از جمع غول ها یکی کم شد. گابریل گارسیا مارکز به دیار باقی شتافت.
 Think Different.
نماد کاربر
AliGhz
Site Admin
 
پست‌ها : 2144
تاریخ عضویت: 14 نوامبر 2009, 16:55
محل سکونت: تهران

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط Behnam » 18 آوریل 2014, 19:16

AliGhz نوشته است:[نمایش]
از جمع غول ها یکی کم شد. گابریل گارسیا مارکز به دیار باقی شتافت.

http://iroon.com/irtn/blog/3994/
نماد کاربر
Behnam
 
پست‌ها : 3534
تاریخ عضویت: 27 مه 2004, 04:44
محل سکونت: کانادا

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط AmirT » 20 آوریل 2014, 22:16

هرچی فکر کردم دیدم نباید توضیحی برای این ویدئو بنویسم، چون خودش خیلی بهتر موضوع رو بیان میکنه:
https://www.youtube.com/watch?v=ns-kJ5Podjw
این دفعه واقعا این حس بهم دست داده که من فقط با مصرف کردن و ایجاد تقاضا برای محصولات مختلف چقدر در این فجایع سهم دارم. اتفاقاتی که پست های انتقادیش رو هر روز لایک میکنم ولی چون مستقیما مشکل من نیست، به خودم زحمت نمیدم که حتی اعتراض کنم.
But what is happiness except the simple harmony between a man and the life he leads? — Albert Camus
نماد کاربر
AmirT
 
پست‌ها : 342
تاریخ عضویت: 10 ژوئن 2011, 12:51

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط Arzhang » 04 مه 2014, 00:26

باز یک غول دیگر هم: محمد رضا لطفی درگذشت. امیدوارم امسال همین طوری ادامه پیدا نکند...
نماد کاربر
Arzhang
Site Admin
 
پست‌ها : 1449
تاریخ عضویت: 17 اوت 2009, 15:06
محل سکونت: مونترآل

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط Ilia » 04 مه 2014, 20:49

این قافلهٔ عمر عجب میگذرد!
دریاب دمی که با طرب میگذرد…

https://www.youtube.com/watch?v=uXitinFPmmc
نماد کاربر
Ilia
Site Admin
 
پست‌ها : 6175
تاریخ عضویت: 25 سپتامبر 2006, 01:01
محل سکونت: کانادا

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط Ilia » 19 اوت 2014, 18:17

یادش شاد!


همنفس، همنفس، مشو نزدیک 
خنجرم،‌ آبداده از زهرم 

اندکی دورتر،‌ که سر تا پا 
کینه‌ام، خشمِ سرکشم، قهرم 

لب منه بر لبم‌ که همچون مار 
نیش در کامِ خود نهان دارم 

گرهٔ بغض و کینه‌ای خاموش
پشت این خنده در دهان دارم 

سینه بر سینه‌ام منه‌ که در آن 
آتشی هست زیر خاکستر 

ترسم آتش به جانت اندازم 
سوزمت پای تا به سر، یکسر 

مهربانی، امید داری و من 
سرد و بیرحم، همچو شمشیرم 

مارِ زخمین به ضربتِ سنگم 
ببرِ خونین ز ناوَکِ تیرم 

یادها دارم از گذشتهٔ خویش
یادهایی که قلبِ سرد مرا 

کرده ویرانه‌ای ز کینه و خشم 
که نهان کرده داغ و دردِ مرا 

یاد دارم ز راه و رسمِ کهن 
که دو ناساز را به هم پیوست 

من شدم یادگارِ این پیوند 
لیک چون رشته سست بود، گسست 

خیرگی‌های مادر و پدرم 
آن دو را فتنه در سرا افکند 

کودکی بودم و مرا ناچار 
گاه از این، ‌گاه از آن، جدا افکند 

کینه‌ها خفته، گونه گونه بسی
در دلِ رنجدیدهٔ سردم 

گاه از بهرِ نامرادیِ خویش
گه پیِ دوستانِ همدردم 

کودکی هر چه بود، زود گذشت 
دیده‌ام باز شد به محنتِ خلق 

دست شستم ز خویش و خاطرِ من 
شد نهانخانهٔ محبتِ خلق 

دیدم آن رنج‌ها که ملت من 
میکشد روز و شب ز دشمنِ خویش

دیدم آن نخوت و غرورِ عجیب 
که نیارد فرود، گردنِ خویش

دیدم آن قهرمان که چندین بار 
زیرِ بارِ شکنجه رفت از هوش

لیک آرام و شادمان جان داد 
مُهر نگشوده از لبِ خاموش

دیدم آن چهرهٔ مصممِ سخت 
از پس میله‌های سرد و سیاه 

آه از آن آخرین لبخند 
وای از آن واپسین، ز دیده نگاه 

دیدیم آن دوستان که جان دادند 
زیر زنجیر، با هزار امید 

دیدم آن دشمنان که رقصیدند 
در عزایِ دلاورانِ شهید 

همنفس، همنفس،‌ مشو نزدیک 
خنجرم آبداده، زهرم 

اندکی دورتر‌ که سر تا پا 
کینه‌ام،‌ خشمِ سرکشم، قهرم 

خنجرم، خنجرم که تیزیِ خویش
بر دلِ خصمِ خیره بنشانم 

آتشم، آتشم، که آخرِ کار 
خرمنِ جور را بسوزانم

----
افسانهٔ زندگی
سیمین بهبهانی
پیوست‌ها
SiminBehbehaani.jpg
نماد کاربر
Ilia
Site Admin
 
پست‌ها : 6175
تاریخ عضویت: 25 سپتامبر 2006, 01:01
محل سکونت: کانادا

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط Ahmad » 21 اوت 2014, 00:21

دوباره می‌سازمت وطن!


image.jpg

دوباره می‌سازمت وطن
اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم،
اگر چه با استخوان خویش
دوباره می بویم از تو گُل،
به میل نسل جوان تو
دوباره می شویم از تو خون،
به سیل اشک روان خویش

دوباره ، یک روز آشنا،
سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ می زنم،
ز آبی آسمان خویش
اگر چه صد ساله مرده ام،
به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلب اهرمن،
ز نعره ی آنچنان خویش

کسی که « عظم رمیم» را
دوباره انشا کند به لطف
چو کوه می بخشدم شکوه ،
به عرصه ی امتحان خویش
اگر چه پیرم ولی هنوز،
مجال تعلیم اگر بُوَد،
جوانی آغاز می کنم
کنار نوباوگان خویش

حدیث حب الوطن ز شوق
بدان روش ساز می کنم
که جان شود هر کلام دل،
چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی،
بجاست کز تاب شعله اش
گمان ندارم به کاهشی،
ز گرمی دمان خویش
دوباره می بخشی ام توان،
اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره می سازمت به جان،
اگر چه بیش از توان خویش
نماد کاربر
Ahmad
Site Admin
 
پست‌ها : 1289
تاریخ عضویت: 30 مه 2004, 17:33
محل سکونت: سوئد

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط Ilia » 27 فوریه 2015, 22:32

پیوست‌ها
image.jpg
نماد کاربر
Ilia
Site Admin
 
پست‌ها : 6175
تاریخ عضویت: 25 سپتامبر 2006, 01:01
محل سکونت: کانادا

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط Amir_S » 27 فوریه 2015, 23:37

خدا رحمتش کنه…
من سنم به سریال Star Trek قد نمی‌ده، ولی بازیش توی فیلم های جدید این مجموعه و همینطور سریال فرینج رو خیلی دوست داشتم…
MacBook Pro 990:
13" Unibody, CPU: 2.26GHz, RAM: 5 GB, SSD: 250GB, HDD: 1TB
OSX 10.15.3
•••
iPhone 4S: 32GB
iOS 9.5.3
•••
iPhone 7Plus: 128GB
iOS 14.2
•••
iPad Air 2: 64GB-4G
iOS 14.2
نماد کاربر
Amir_S
Site Admin
 
پست‌ها : 1794
تاریخ عضویت: 16 ژانویه 2010, 22:00
محل سکونت: تهران

پاسخ: نمی‌دونم چرا این رو اینجا می‌نویسم…!

پستتوسط AliGhz » 13 مه 2015, 13:07

هنرمند هر لحظۀ بودنش و نفس کشیدن‌اش برکت است و دریغا که ایران، امروز یکی دیگر از هنرمندان خود را که تصنیف‌گر واژه‌ها بود از دست داد. «محمدعلی سپانلو» دیگر در میان ما نیست…

---
کتاب «تعلق و تماشا» از او به‌تازگی منتشر شده بود و من در تورقی در کتابفروشی، آن را خواندنی یافته بودم:
http://tinyurl.com/mqsxsbr
 Think Different.
نماد کاربر
AliGhz
Site Admin
 
پست‌ها : 2144
تاریخ عضویت: 14 نوامبر 2009, 16:55
محل سکونت: تهران

قبلیبعدی


بازگشت به متفرقه


کاربران حاضر در این انجمن: بدون کاربران آنلاین و 15 مهمان