در یک همزمانیِ جالب، امروز نسخۀ چاپی ترجمۀ فارسی کتاب «استیو جابز» هم به دستم رسید! چند وقت پیش، در سمیناری، یکی از شرکتکنندگان گفت که در انتشاراتیشان دارند روی ترجمۀ این کتاب کار میکنند؛ و گفت که پس از انتشار، نسخهای را برایم خواهد فرستاد. عکس این کتاب را در زیر میتوانید ببینید.
مترجم کتاب «مهندس مهدی ابراهیمی»، ویراستار «علی رمضانی» و ناشرش «انتشارات صانعی» است. کتاب با جلد شومیز (paperback) در ۴۵۸ صفحه، بهقیمت ۱۰۵۰۰ تومان منتشر شده. یک سیدی هم همراه کتاب است که فایلهای pdf و epub نسخۀ اصلی در آن قرار دارد!
من هنوز کتاب اصلی را که از آیبوکز خریدهام، نخواندهام. اما مقایسۀ خیلی مختصری بین مقدمۀ کتاب اصلی با ترجمۀ آن در این کتاب و کتاب نارنجی انجام دادم. قبل از آن، باید بگویم که در هیچکدام از دو نسخۀ ترجمه، این جملۀ مهم که در صفحات آغازین کتاب به چشم میخورد، وجود ندارد:
در کتاب اصلی، این عبارات را در بالای مقدمه میخوانیم:
INTRODUCTION
How This Book Came to Be
در کتاب نارنجی میخوانیم:
مقدمهی نویسنده
این کتاب چگونه پدید آمد
و در کتاب صانعی فقط میخوانیم:
مقدمه
جایی در متن مقدمه، میخوانیم:
I didn't yet know that taking a long walk was his preferred way to have a serious conversation.
در کتاب نارنجی میخوانیم:
آن موقع نمیدانستم که رفتن به یک پیادهروی طولانی روش مورد علاقهاش برای انجام یک گفتگوی جدی است.
و در کتاب صانعی:
هنوز نمیدانستم که قدم زدن روش مورد علاقه او برای انجام گفتگویی جدی است.
در کتاب صانعی، صفت «طولانی» برای قدم زدن از قلم افتاده است. در عین حال، اگر در کتاب نارنجی «یک گفتگوی» تبدیل به «گفتگویی» میشد، با توجه به «یک پیادهروی طولانی»، جمله میتوانست روانتر شود و دو تا «یک» تکرار نشود. (البته این مورد دوم خیلی سلیقهای است.)
جای دیگری میخوانیم:
...to have lunch with Time's editors...
که عبارت Time's editors در هر دو کتاب «سردبیران تایم» ترجمه شده. عبارت درست «دبیران تایم» است. هر مجله یا روزنامه، یک «سردبیر» یا editor-in-chif دارد و هر شخص دیگری که در یکی از دیگر نقشهای editor-ی کار میکند، «دبیر» است. مثلا در روزنامههای ایران «دبیر سرویس» را داریم، یا مثلا در بعضی مجلهها «دبیر تحریریه». یک مجله یا روزنامه چند تا «سردبیر» ندارد و «سردبیران تایم» عبارت نادرستی است.
در جای دیگر میخوانیم:
...the beam of his charm would suddenly refocus on me...
در کتاب نارنجی:
...ناگهان شاخکهای افسونگریاش رويم قفل میشد...
و در کتاب صانعی:
...ناگهان پرتوی لطفش بر من میتابید...
beam را من بهمعنای «شاخک» نیافتم. از طرفی، charm هم معنای «لطف» را نمیدهد و همان «افسونگری» بهترین معادل است. فکر میکنم ترجمۀ دقیقتر، چنین چیزی بتواند باشد: «...ناگهان دوباره پرتو افسونگریاش به سوی من میآمد...» یا «...ناگهان دوباره پرتو افسونگریاش بر من متمرکز میشد...» (چون فکر کنم مخصوصا «افسونگری» میتواند چیزی مثل پرتو و اشعهای تابیده از چشمان یا دستان باشد؛ و ترکیب «شاخکهای افسونگری» برابر خوبی نمیتواند باشد. ضمنا، refocus پیشوند re را بهمعنای «دوباره انجام دادن کاری» دارد که در هر دو ترجمه، این بخش از قلم افتاده است.)
در جایی دیگر، از «الن تورینگ» نام برده شده، و در متن نوشته شده که یک دانشمند بریتانیایی بود و با گاز زدن سیبی آغشته به سیانور خودکشی کرد. در کتاب نارنجی، این توضیحات در پینوشت بهعنوان «توضیح مترجم» آمده است.
در جای دیگری میخوانیم:
His persistence baffled me.
در کتاب نارنجی:
اصرارش مرا ناراحت کرد.
و در کتاب صانعی:
سماجت او مرا متعجب میکرد.
baffle معنای گیج کردن، پریشان کردن، درگیر کردن ذهن و... را میدهد و «متعجب کردن» را نمیتوان از آن برداشت کرد. ضمنا، فعل استفادهشده حالت استمراری ندارد و بنابراین «میکرد» نادرست است. و ضمنا، با توجه به بافت متن، «اصرار» بهنظر بهتر از «سماجت» است. ترجمۀ نارنجی در اینجا روانتر و بهتر است.
---
این مواردی که نوشتم، خیلی مختصر و گزینشهای خیلی اتفاقی بود و تقریبا مته به خشخاش گذاشتن. نقد یک ترجمه خیلی وقتها راحتتر از ترجمۀ چنین کتاب مفصلی است. من برمبنای مرور خیلی مختصری که روی هر دو ترجمه انجام دادم، فکر میکنم هر دو متنهای خوبی هستند و برای کسانی که به متن اصلی دسترسی ندارند یا انگلیسی خواندن برایشان سخت است، هر دو کتاب گزینههای خوبی است. حتی کسانی که آشنایی متوسط با انگلیسی داشته باشند، شاید بتوانند آن قسمتهایی از متن اصلی را که درست متوجه نمیشوند، با مراجعه به این ترجمهها درک کنند و نوعی تمرین زبان هم برایشان باشد (و اگر موضوع زندگی جابز را دوست داشته باشند، اتفاقا تمرین شیرینی برایشان خواهد بود).
من هنوز کتاب اصلی را نخواندهام. اگر از آن خوشم بیاید، شاید روزی خودم هم ترجمهای از این کتاب را بیرون بدهم
در ایران، چون عضو معاهدۀ کپیرایت جهانی نیست، هر کسی میتواند بهمیل خودش هر کتابی را ترجمه کند. حتی اگر کسی برای ترجمۀ کتاب، از نویسنده و ناشر اصلی اجازۀ رسمی گرفته باشد، باز هم افراد دیگر میتوانند ترجمههای خودشان را منتشر کنند! (البته، این روزها تعدادی از مترجمان یا ناشران، بیشتر از روی تعهد اخلاقی، به نویسنده خبر میدهند و از او اجازه میگیرند.)
---
این عکس را هم چند هفته پیش گرفته بودم؛ ترجمۀ کتابی دیگر که با طرح جلد «استیو جابزِ» ایزاکسون منتشر شده است!
گول این شارلاتانبازیها را نخورید! تا جایی که من میدانم، تنها ترجمههای منتشرشده از «استیو جابز» اثر «والتر ایزاکسون»، تا این لحظه فقط نسخۀ الکترونیک سایت نارنجی، و نسخۀ چاپی انتشارات صانعی است.